مویه
تا از تن تبدار زمین روح خدا رفت بالندگی از همت عنقایی ما رفت آن ابر که گل هم قدم بارش او بود
شاعر: ظاهر سارایی
تا از تن تبدار زمین روح خدا رفت
بالندگی از همت عنقایی ما رفت
آن ابر که گل همقدم بارش او بود
سیراب نکرده عطش دشت، چرا رفت؟
سرگشته تر از هود آوارۀ وهمیم
ای عشق، بگو! قافله سالار کجا رفت؟
افسوس! که فانوس در این بحر فرو مرد
اندوه، که خورشید از این دشت فرا رفت
در کوچۀ دل بوی شب و دلهره پیچید
از باغ سحر رایحۀ عاطفه تا رفت
این مویه برای دل خویش است، و گرنه
او همچون نسیم از گذر حادثهها رفت
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}